سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که به کار کسانى خشنود است ، چنان است که در میان کار آنان بوده است ، و هر که در باطلى پا نهاد ، دو گناه بر گردن وى افتاد ، گناه کردار و گناه خشنودى بدان کار . [نهج البلاغه]

هیوا

اندیشه های سیاسی غرب در قرن بیستم 

کتاب "اندیشه های سیاسی غرب در قرن بیستم" نوشته دکتر ملک یحیی صلاحی استاد دانشگاه اقتصاد وعلوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی، طی ده فصل مهمترین مکاتب و ایدئولوژیهای سیاسی قرن بیستم را مورد بررسی قرار می دهد . به گزارش مهر هر گاه جامعه ای از اندیشیدن باز ایستد و به وضع موجود تن دهد می توان گفت آن جامعه رو به مرگ و تباهی دارد. به قول هانا آرنت نیندیشیدن یک جنایت است. با اینکه انسان امروزی پیشرفت های چشمگیری درعرصه های مختلف فکری و عملی بدست آورده اما هیچ گاه بی نیاز از انتقاد از خود و ترسیم افق های جدید نیست . به نظر می رسد حوزه اندیشه سیاسی به جهت پرداختن به بحث قدرت اهمیت بیشتری از جنبه های دیگر اندیشیدن دارد. البته همواره اندیشه و تحولات اجتماعی و اقتصادی رابطه ای دیالکتیک با هم داشته اند. ضمن اینکه هر اندیشه ای به نوعی بازتابی از زمان خود است و برتحولات بعد از خود نیز تاثیر گذاشته است. قرن بیستم تحولات مهم شگرفی را پشت سر گذاشت. از جمله ظهور ایدئولوژی های چپ و مارکسیستی در قالب یک ابر قدرت، بحرانهای اقتصادی و دو جنگ مهم و بزرگ جهانی که تحولات شگرفی را در ابعاد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی موجب شده اند. همه این موارد نشان از اهمیت پرداختن به اندیشه های سیاسی است. کتاب " اندیشه های سیاسی غرب در قرن بیستم" نوشته دکتر ملک یحیی صلاحی استاد دانشگاه اقتصاد وعلوم سیاسی دانشگاه شهید بهشتی در راستای همین هدف فراهم شده است. این کتاب برای اولین بار در سال 1381 توسط نشر قومس به چاپ رسیده است. در همین زمینه ایدئولوژی ها ومکاتب سیاسی چون لیبرالیسم، امپریالیسم، نظریه نخبگان فاشیسم، اندیشه چپ و کمونیسم، مکتب فرانکفورت و اندیشه انتقادی و آنارشیسم طرح و بررسی می شوند. همواره طی تاریخ اندیشه سیاسی بحث قدرت و نحوه ساماندهی بر اساس آن نکته مرکزی اندیشه های سیاسی بوده است. اینکه حکومت در دست یک شخص، جمعی یا همه مردم باشد و چگونه این قدرت و با چه اهدافی می بایست اعمال شود، همواره مد نظر فیلسوفان و اندیشمندان سیاسی قرار داشته است. اندیشه های سیاسی در قرن بیستم نیز به دنبال تحقیق و بررسی همین حکومت های فردی، جمعی یا مردمی است. البته بین فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی یک تفاوت اساسی وجود دارد و آن اینکه فلسفه بیشتر به دنبال حقیقتی دائمی و مطلق می باشد. در حالیکه اندیشه سیاسی ضمن بررسی مشکلات جامعه، برای یافتن راه حل مشکلات موجود تلاش نمی کند. به همین جهت فلسفه از ثبات بیشتری برخوردار است ولی اندیشه سیاسی متناسب با واقعیات دچار تحول و دگرگونی شده است.




شهرام خزایی ::: چهارشنبه 86/12/8::: ساعت 4:47 عصر

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ


>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 23


بازدید دیروز: 8


کل بازدید :30597
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
>>آرشیو شده ها<<
 
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<