الف:تعاریف
سکولاریزم در فرهنگ غرب معانی مختلفی دارد از قبیل جداانگاری دین و دنیا غیرمقدس و غیر روحانی، عقلانیت، علمگرایی ونو گرایی درمسیحیت به کارمیرود.
واژه لاتینی آن، یعنی سکولوم چنانکه واتیسگرگفته است به معنای قرن و سده به کار می رود[1].سکولوم در زبان کلاسیک مسیحیت نقطه مقابل ابدیت وجاودانگی الوهیت یعنی زمان حاضر است که در آن به سر میبریم و در اصطلاح به معنای هر چیزی است که به این جهان تعلق دارد وبه همان اندازه به طور مستقیم از خداوند و الوهیت دور است. واژه ژرمنی سکولاریزم آن یعنی (weHich) که به معنای «این جهانی» است، ناظر به دنیای کنونی ومسائل مربوط به آن است. با پیشرفت علوم تجربی و عقلی و همچنین ظهور نهضت رفورم سکولار در معانی دیگری نیز استعمال گشت.امروزه یکی از معانی شایع سکولار در جهان غرب جدا نگاری دین از قلمرو سیاست حکومت واجتماع است به این معنا که دین باید در مسائل مربوط به انسان و دنیا از قبیل اقتصاد و آموزش وحقوق دست بردارد و خود را مشغول به تدبیر در امور جزئی و فردی ازجمله دعا، ازدواج و طلاق و.....کند.
در فرهنگ آکسفورد معنای سکولاریزم این گونه است: اعتقاد به این که قوانین آموزش و سایر امور اجتماعی، به جای آن که بر مذهب مبتنی گردد بر دادههای علمی بنا شود.
ودر فرهنگ و بستر: سکولاریزم عبارت است از اعتقاد به اینکه زندگی وامور مربوطه به آن باید از دین فاصله بگیرد و ملاحضات دین نادیده گرفته شود. باید دانست متفکران دنیای جدید تعاریف متفاوتی از سکولاریزم دارند فی المثل ملیسون در تعریف سکولاریزم گفته است:
سکولاریزم دنیوی گری یاقول به اصالت ایدئولوژی[2] است، قائلان این ایدئولوژی آگاهانه همه اشکال اعتقاد به امور ومفاهیم ماورای طبیعی و وسایط و کارکردهای مختص به آن را طرد و تخطئه میکنند واز اصول غیر دولتی وضد دینی به عنوان مبنای اخلاقی شخصی و سازمان اجتماعی حمایت میکنند.[3] اما در کشورهای کاتولیک نشین نظیر فرانسه، به جای رواج واژه سکولار و سکولاریزم واژه لائیک و لاییسیزم رواج پیدا کرد. این واژه از دو کلمه یونانی laos به معنای مردم و laikos به معنای مردم عوام- در قبال رجال دین و روحانی اخذ شده است.کلمه سکولار و لاییک به مرور زمان دارای بار معنایی خاصی شد که حتی در برخی موارد بوی دشمنی با دین و رجال دین از آن به مشام میرسید. کم کم این تفکر رواج پیدا کرد نه تنها بخشی از تعالیم و معارف، خارج ازنفوذ دین و رجال دین قدار میگیرد بلکه اساساً برخی از جنبههای حیات بشری در قبضه تعالیم دینی نیست و خارج ازسلطه رجال دینی است و بدین ترتیب سکولاریزم و مذهب لاییک شکل گرفت که حیات عمومی را خارج از سلطة دین و رجال آن میخواست[4]
برخی نیز سکولاریزم را به معنای مخالف باشرعیات و مطالب دینی، روح دنیا داری، طرفداری از اصول دنیوی و عرفی میدانند و سکولاریست به معنای شخصی است که مخالف باتعلیم شرعیات و مطالب دینی و طرفدار اصول دنیوی و عرفی باشد. باید توجه داشت که سکولاریزم با نظر به به مبانی واهداف ازمعانی اصطلاحی یکسانی برخوردار نیست و در یک بستر وسیع بین الحاد ودینداری معانی گوناگونی یافته است.
هر مکتب ایدوئولوژی وآئین بر اساس پیش انگاره ها و مبانی نظری خاصی بنیاد شده است و مطالعه آن آیین بدون توجه به این مبنای ناقص و ابتر است.
ب:بنیاد های نظری:
در اینجا ما به ? محور از ارکان وبنیادهای نظری سکولاریسم میپردازیم که عبارتند از:
الف:اومانیسم
ب:راسیونالیسم،
ج:سیانتیسم
اومانیسم
اومانیسم از اساسیترین زیر ساختهای نظری سکولاریسم است. این واژه به انسان مداری، انسان گرایی و اصالت انسان، و.... ترجمه شده است. در منابع نیز تعاریف چندی از اومانیسم وجود دارد در شرح لغوی آن آمده است «اومانیسم یعنی هر نظام و روش فکری و یا عملی که در آن اصالت انسان غالب وحاکم منافع، ارزشها و حرمت وحیثیت انسان باشد»نیز در معنای فلسفی آن آمده است: «چندی از رویکردهای نظری و عملی اخلاقی که بر کاوشهای علمی، خرد و دستاوردهای بشری درجهان طبیعت پا فشاری کرده وغالباً اهمیت خدا باوری را انکار میکند».
دکارت که خویش درابتدا ازسلک روحانیون بود با اندیشههای کلیسایی به مخالفت پرداخت و با طرح مساله اندیشه به عنوان شاخصه اصلی انسانیت در دوران جدید که در سوبژکیتویزم او که بعد از اثبات خویشتن به اثبات جهان و خدا میپرداخت اساس محکمی را برای اومانیزم ایجاد کرد. و بعد وی لاک با مخالفت باآرای کلیسایی ،به زیرکی اساس روایت پلوسی از مسیحیت را مورد مناقشه جدی قرار داده و ذهن انسان را لوح سفید نانوشتهای دانشت که قوامش با تجربه است. لاک از این راه با نفی گناه نخستین راه را برای قطع ید کلیسا دردخالت داشتن در امور انسانی و سلطهی انسان بر سرنوشت خویش باز نمود. بعد ازکوششهای این فیلسوفان اومانیزم به طور مشخص در قالب جنبش ادبی فرهنگی بود که در ابتدا در نیمه دوم قرن چهارم از ایتالیا آغاز شد و به دیگر کشورهای اروپایی کشانده شد.باید بدانیم اومانیزم چیزی جز تنها بودن انسان در عرصه تصمیم گیری برای خویشتن در زندگی روزمره نیست. اومانیستها مصمم بودند تاآن حساسیت روحی را که انسان در عصر یونانی دارا بود باردیگراز طریق ادبیات با او بازگردانند و آن همان روح خودمختاری وی بود تا بتواند طبیعت را در استخدام خویش درآورد. پیکولا میراندا (1463-1494) در خطابه معروف مقام انسان از قول خدامیگوید: ای آدم من به تو مقامی از پیش مقدر شده یا سیمایی مخصوص و یا امتیازی ویژه اعطا نکردم زیرا تو باید سرشت خویش را بدون فشار و هرگونه حصاری و صرفا در سایه قدرت اختیاری که به تو واگذار کردهام معین نمایی. من تو را در مرکز جهان قرار دادهام به طوری که میتوانی از آن نقطه آنچه را که در جهان است بهتر ببینی. من تو راآسمانی یا زمینی یا فانی نساختهام در حالی که میتوانی مانند یک استاد مطلق ومختار قالبی بریزی و خود را همان شکل انتخاب کردهای بسازی. بعضی اومانیزم را محصول تربیت رومی میدانند امابسط همه جانبه این اصل محوری در دوره جدید و بعد از آن را بادی در دورهی رنسانس و در دوران انقلاب صنعتی دانست.اومانیسم در جهان غرب نحلهها و قرائتهای گوناگونی یافته است. یکی از آنها که زیر ساخت سکولاریسم است، اومانیسم دوران روشنگری است. به گفته «جان لویک»اومانیسم روشنگری بدان است که«کانون اصلی توجه در وجود انسان کشف قداست و اراده خدا نیست، بلکه سازماندهی زندگی و جامعه بر پایه عقل است. درنگاه این متفکران ارزش و مقام انسان رهین منشأ خدایی اعاده شده نیست، بلکه در گرو نظام و توانشهای ملی عقلانی وجود زمینی اوست. غایت انسان نه تقرب مستقیم به خدا است و نه بهشت رستگاران بلکه غایت آدمی به انجام رسدن پروههای این جهانی است که قوه خیال و خرد آدمی پیشنهاد داده است. در مجموع اومانیسم مشتمل بر آموزه های زیر است:
الف:انسان برترین ارزش است و مدار همه ارزشها منافع، خواستها و حیثیت انسانی است.
ب:ارزش انسان نه در بعد الهی و روحانی و ملکوتی او، که در خرد زمینی ومعاش اندیش ودنیای اوست.
ج:انسان در تأمین منافع وخواستههای خود، بسنده و خود کفاست.
د:غایت فرجامین بشر نه کمال معنوی وقرب الاهی، که عمارت دنیا و بهسازی زیست دنیایی است[5].
راسیونالیسم
یکی دیگر از مبانی سکولاریسم راسیونالیسم میباشد.این واژه را در نگاشتههای فارسی به «خرد گرایی»، «خرد مداری» ، «عقل محوری» و «خرد بسندگی» ترجمه کردهاند. تعبیر اخیر برابر نهاده نسبتاً گویاتری در رابطه با مفاد و محتوای مکتب فوق است. در انگاره راسیونالیسم خرد بشری فراترین مرجع شناخت، تصمیم و داوری در همه امور است. در فرهنگ راندوم هاوس آمده است: «خردگرایی یعنی پذیرش اینکه در عرصه نظر، اعتقاد وکنش خرد مرجع نهایی است» در این گمانه خرد بشری چنان توان و منزلی را دارا است که با وجود آن دیگر نیازی به تعالیم وحیاتی و دینی نیست. عقل برای تأمین خوشبختی و نیکفرجامی،آدمی رابسنده است.ازآنچه گذشت روشن میشود که در نگاه راسیونالیسم:اولاً خرد بشری بالاترین مرجع داوری است بنابراین هرچه با حکم آن مغایر باشد حتی وحی آسمانی محکوم به بطلان است ثانیا خرد انسانی منبع کامل و در هه عرصه ها قادر به پاسخگویی است وبه لحاظ غنای ذاتی خود بسنده است و نیاز به استمداد از هیچ منع دیگری چون آموزههای آسمانی و دینی ندارد.
سیانتیسم (سانتیسم)
سیانتیسم به علم گرایی، دانش مداری، علم پرستی و علم زدگی ترجمه شده است. در معنای علم گرایی آمده است:
در باور داشت این که مفروضات، روشهای تحقیق ودیگر ویژگی های علوم فیزیکی زیستی به یکسان به همه رشتههای اعم از علوم انسانی واجتماعی انطباق پذیر است واساس همة آنها میباشد. علم مورد نظر در سیانتیسم دانش تجربی است؛ نه مطلق معرفت و آگاهی. بر اساس انگارة علم گرایی همان گونه که جهان طبیعت بر اساس متد تجربی و علمی مورد مطالعه و سنجش قرارمیگرد، و با تکیه برشناخت های تجربی و زبان ریاضی جهان میتوان به تکنولوژی دست یافت و طبیعت را تا حدی به شکل دلخواه خود ساخت. در شناخت انسان و جامعه، دست یابی به روشهای علمی مدیریت و اداره امور سیاسی، اجتماعی نیز تنها منبع اتکاپذیری تجربی است.بنابراین هرگونه معرفت فراتجربی ازاعتبار ساقط میشود. لا جرم در برنامه ریزیهای فرهنگی، تربیتی واقتصادی و.... باید عنان همه چیز را به دست آزمون وتجربه سپرد.[6]